Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


فقط خوشگلا بیان

هر چی دوست داری

 توصيه براي ويروسي نشدن
1- در صورت دريافت ايميلي با موضوع مشکوک هرگز فايل ضميمه آنرا باز نکنيد.
2- ايميل هايي که از افراد ناشناس مي رسند، اغلب داراي موضوعات جذابي هستند. به هيچوجه فايل ضميمه آنها را باز نکنيد.
3- هيچ فايلي از اينترنت دانلود نکنيد مگر اينکه از منبع آن سايت مطمئن باشيد.
4- حتماً يک آنتي ويروس روي سيستم خود نصب کنيد. آنتي ويروس هايي که فايل هاي ضميمه را اسکن مي کنند و در صورت مشکوک بودن به شما اخطار ميدهند.
5- بطور منظم از فايل هاي خود Back Up بگيريد. گاهي اوقات ويروس ها تمامي فايل ها را از بين مي برند. اگر ازMicrosoft Outlook براي ارسال و دريافت ايميل هاي خود استفاده مي کنيد، گزينه Automatic Previwe را که در منوي Viwe قرار دارد را غير فعال کنيد. چون بسياري از ويروس ها با Previwe شدن هم اجرا مي شوند.
6- هميشه از آخرين اخبار ويروس ها با خبر باشيد. بسياري از سايت هاي امنيتي جديدترين ويروس ها و تهديد هاي اينترنتي را ليست مي کنند. بهتر است حداقل روزي يکبار به آنها سر بزنيد.
7- هرگز هيچ فلاپي استفاده شده اي را امتحان نکنيد مگر آنکه قبل از باز کردن آن را اسکن کرده باشيد.
8- هرگز به ايميل هايي که از شما درخواست اطلاعات محرمانه ميکنند، جواب ندهيد.

+نوشته شده در یک شنبه 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |

                اگر نیوتن موبایل داشت!!!

 

 

                    مرژانو - اگر نیوتن موبایل داشت!!!


+نوشته شده در یک شنبه 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |

برای خواندن مطلب به ادامه ی مطلب بروید


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت1 قبل از ظهرتوسط mahsa | |

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهي هاشو  بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.

7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.

دو سه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنچره دانشگاه ايستا ده بود و به دانشجوياني كه زير برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه مي آمدند نگاه مي كرد. منصور در حالي كه داشت به بيرون نگاه مي كرد يك آن خشكش زد ژاله داشت  وارد دانشگاه مي شد.  منصور زود خودشو به در ورودي رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام كرد ژاله با ديدن منصور با صدا گفت: خداي من منصور خودتي. بعد سكوتي ميانشان حكم فرما شد منصور سكوت رو شكست و گفت : ورودي جديدي ژاله هم سرشو به علامت تائيد تكان داد. منصور و ژاله بعد از7 سال دقايقي باهم حرف زدند و وقتي از هم جدا شدند درخت دوستي كه از قديم  ميانشون بود بيدار شد . از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همديگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبديل شد به يك عشق بزرگ، عشقي كه علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا مي داشت .

منصور داشت دانشگاه رو تموم مي كرد وبه خاطر اين موضوع خيلي ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمي تونست مثل سابق ژاله رو ببينه به همين خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پيشنهاد ازدواج داد و ژاله بي چون چرا قبول كرد طي پنچ ماه سور سات عروسي آماده شد ومنصور ژاله زندگي جديدشونو اغاز كردند. يه زندگي رويايي زندگي كه همه حسرتشو و مي خوردند. پول، ماشين آخرين مدل، شغل خوب، خانه زيبا، رفتار خوب، تفاهم واز همه مهمتر عشقي بزرگ كه خانه اين زوج خوشبخت رو گرم مي كرد.

ولي زمانه طاقت ديدن خوشبختي اين دو عاشق را نداشت.

 در يه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب كرد منصور ژاله رو به بيمارستانهاي مختلفي برد ولي همه دكترها از درمانش عاجز بودند بيماري ژاله ناشناخته بود.

اون تب بعد از چند ماه از بين رفت ولي با خودش چشمها وزبان ژاله رو هم  برد وژاله رو كور و لال کرد. منصور ژاله رو چند بار به خارج برد ولي پزشكان انجا هم نتوانستند كاري بكنند.

بعد از اون ماجرا منصور سعي مي كرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها براي ژاله حرف مي زد براش كتاب مي خوند از آينده روشن از بچه دار شدن براش مي گفت.

ولي چند ماه بعد رفتار منصور تغير كرد منصور از اين زندگي سوت و كور خسته شده بود و گاهي فكر طلاق ژاله به ذهنش خطور مي كرد.منصور ابتدا با اين افكار مي جنگيد ولي بلاخره  تسليم اين افكار شد و تصميم گرفت ژاله رو طلاق بده. در اين ميان مادر وخواهر منصور آتش بيار معركه بودند ومنصوررا براي طلاق تحریک می کردند. منصور ديگه زياد با ژاله نمی جوشید بعد از آمدن از سر كار يه راست مي رفت به اتاقش. حتي گاهي مي شد كه دو سه روز با ژاله حرف نمي زد.

يه شب كه منصور وژاله سر ميز شام بودن منصور بعد از مقدمه چيني ومن ومن كردن به ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه منصور ته مونده جراتشو جمع کرد و گفت  من ديگه نمي خوام به اين زندگي ادامه بدم يعتي بهتر بگم نمي تونم. مي خوام طلاقت بدم و مهريتم.......  دراينجا ژاله انگشتشو به نشانه سكوت روي لبش گذاشت و با علامت سر پيشنهاد طلاق رو پذيرفت.

بعد ازچند روز ژاله و منصور جلوي دفتري بودند كه روزي در انجا با هم محرم شده بودند منصور و ژاله به دفتر طلاق وازدواج رفتند و بعد از مدتي پائين آمدند در حالي كه رسما از هم جدا شده بودند. منصور به درختي تكيه داد وسيگاري روشن كرد  وقتي ديد ژاله داره مياد به طرفش رفت و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش. ولي در عين ناباوري ژاله دهن باز كرده گفت: لازم نكرده خودم ميرم بعد عصاي نايينها رو دور انداخت ورفت. منصور گیج منگ به تماشاي رفتن ژاله ايستاد .

ژاله هم مي ديد هم حرف مي زد . منصور گيج بود نمي دونست ژاله چرا اين بازي رو سرش آورده . منصور با فرياد گفت من كه عاشقت بودم چرا باهام بازي كردي و با عصبانيت و بغض سوار ماشين شد و رفت سراغ دكتر معالج ژاله. وقتي به مطب رسيد تند رفت به طرف اتاق دكتر و يقه دكترو گرفت وگفت:مرد نا حسابی من چه هيزم تري به تو فروخته بودم. دكتر در حالي كه تلاش مي كرد يقشو از دست منصور رها كنه منصور رو به آرامش دعوت می كرد بعد  از اينكه منصور کمی آروم شد دكتر ازش قضيه رو جويا شد. وقتي منصور تموم ماجرا رو تعريف كرد دكتر سر شو به علامت تاسف تكون داد وگفت:همسر شما واقعا كور و لال شده بود ولي از یک ماه پيش يواش يواش قدرت بينايي و گفتاريش به كار افتاد و سه روز قبل كاملا سلامتيشو بدست آورد.همونطور كه ما براي بيماريش توضيحي نداشتيم براي بهبوديشم توضيحي نداريم. سلامتي اون يه معجزه بود. منصور ميون حرف دكتر پريد گفت پس چرا به من چيزي نگفت. دكتر گفت: اون مي خواست روز تولدتون موضوع رو به شما بگه...

 منصور صورتشو ميان دستاش پنهون كرد و به بی صدا اشک ریخت. فردا روز تولدش بود...

+نوشته شده در پنج شنبه 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت11 بعد از ظهرتوسط mahsa | |

 

 

 


 
 
 

 
10 نکته برای تو
 

1- به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...
www.sohagroup.com

2 - هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند...

www.sohagroup.com

3- وقتی در زندگی به یک در بسته رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشود جای آن دیوار می گذاشتند...

www.sohagroup.com

4- آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد، هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش. ..

www.sohagroup.com

5- شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...

www.sohagroup.com

6- بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید...

www.sohagroup.com

7- وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد. ..

www.sohagroup.com

8- هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد...

www.sohagroup.com

9- قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. ..

www.sohagroup.com

10- نگو: شب شده است. .. : بگو صبح در راه است

www.sohagroup.com
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت11 بعد از ظهرتوسط mahsa | |

 


 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت11 بعد از ظهرتوسط mahsa | |


سیر تکامل انسان از دید داروین














سیر تکامل در کشورها و جوامع مختلف














سیر تکامل فرهنگ و شعور





سیر تکامل انسان از دید یک شامپانزه ...








سیر تکامل تکنولوژیکی
















سیر تکامل انسان و موبایل








سیر تکامل مقنعه در ایران









سیر تکامل جنگ و مبارزه



















سیر تکامل بطری های کوکاکولا








 
سیر تکامل انسان الوات و بی خاصیت







سیر تکامل پاسبان








سیر تکامل صنعت گدایی








 
 


 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت3 بعد از ظهرتوسط mahsa | |

مسابقه فوتبال زنان - لیم پوپو، آفریقای جنوبی

95541_751.jpg

ب


 

 

 تیم ملی فوتبال زنان عربستان
 

+نوشته شده در جمعه 9 / 6 / 1390برچسب:,ساعت7 بعد از ظهرتوسط mahsa | |

سری عکس های باحال

گور اسب


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 9 / 6 / 1390برچسب:,ساعت7 بعد از ظهرتوسط mahsa | |

صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 30 صفحه بعد